روابط ایران و روسیه فارغ از بحث انرژی از منظر سیاست خارجی، افتوخیزهای زیادی داشته است. در مقطع اخیر و با توجه رویدادهایی نظیر وضعیت سوریه و پرونده هستهای ایران و همچنین رویکردهایی که این دو کشور در بخش انرژی پیش گرفتهاند، آیا ایران و روسیه از هم دور میشوند و یا به سمت همکاری با یکدیگر میروند؟
روابط 25 ساله ایران و روسیه را میتوان به سه دوره تقسیم کرد: روابط دوجانبه از سال 1991 با حدود 400 میلیون دلار شروع میشود، تا سال 2007 به 4 میلیارد دلار میرسد، یعنی چیزی در حدود 10 برابر. بعد در اثر تحریمها کاهش پیدا میکند و تا دو، سه سال گذشته به حدود 1 میلیارد دلار میرسد و سپس دوره جدید ریاست جمهوری پوتین است که پیشبینی میشود با گسترش سطح روابط، مبادلات ایران و روسیه به 2 میلیارد دلار هم برسد.
در روابط منطقهای، ایران و روسیه منافع مشترک و متعارض توأمان دارند. منافع مشترک بیشتر ثبات در حوزههای منطقهاي مجاور است، مثل افغانستان، آسیای مرکزی، قفقاز و خاورمیانه، که دو طرف همکاریهای مهمی، خصوصاً در افغانستان، تاجیکستان و از همه مهمتر در سوریه، انجام دادهاند. این همکاریهای منطقهای سه ویژگی داشته است: اول مهم و راهبردي بودند؛ دوم مقطعی بودند، یعنی هیچ کدام مبنای شکلگیری یک همکاری متداوم و گسترده در حوزه امنیت بین دو کشور نشده؛ و سوم اینکه هر کدام از این همکاریها در دل خود کمابیش نگرانیهایی را هم رقم زده است. بهویژه در بحران سوریه، شاهد این واقعیت هستیم که ایران نگران است که روسیه طی مذاکره با آمریکا به توافق برسد و در این توافق، احتمالاً منافع و خواستهها و نقشی که ایران برای آینده در حوزه سوریه و منطقه شامات در نظر دارد، لحاظ نشود.
در مسائل بینالمللی ایران و روسیه دیدگاههای مشترکی در مورد مسائل نظام بینالمللی چندقطبی دارند و هر دو دولت مخالف نظام تکقطبی، یکجانبهگرا، مداخلهگرا و آمریکامحور هستند. ولی این دیدگاههای مشترک هیچ وقت منجر به همکاری نشده؛ چون جایگاه دو کشور در ساختار نظام بینالمللی بهگونهای نبوده که روسها قائل به همکاری مشترک در این حوزههاي جهاني و فرامنطقهاي با بازيگري منطقهاي مانند ايران باشند. لذا در مجموع ما 25 سال تجربه همکاریِ توأم با فراز و نشیب و مقطعی و مهم با روسیه را داریم که در نتیجه آن، روابط دو كشور بهويژه در سطح دوجانبه و منطقهاي در حال افزايش است.
در حوزه انرژی وضعیت چطور بوده؟ بخصوص با توجه به این که هر دو کشور عضو اصلی مجمع کشورهای صادرکننده گاز هستند، آیا حضور در چنین مجامعی تسهیلکننده همکاری دو کشور خواهد بود؟
واقعیت فعلی این است که ایران بهخاطر شرایط منطقهای و الزامات ساختاری روابط بینالملل، هر چند بتواند با مشتریان به توافق هم برسد، امکان جدی برای صادرات گاز ندارد. حتی در خط لوله صلح دیدیم که تحت فشار آمریکاییها این اتفاق نیفتاد، در حالی که در خط لوله تاپی، که ایران را دور میزند، الان کلنگ این کار به زمین زده شده است. علت هم به سیاست آمریکاییها مبنی بر «همه چیز منهای ایران» برمی گردد تا ظرفيتهاي راهبردي ايران را تهي كنند. بر همین اساس هم طی سه دهه اخیر خسارات غيرقابل جبراني به ايران وارد شده است. در طول اين سه دهه، علیرغم گفتگوها با دولت¬های منطقه آسیای مرکزی، قفقاز و شرق و غرب، آمريكا و ديگر قدرتها و رقباي منطقهاي در لحظات آخر در انعقاد و یا اجرایی شدن توافقات مانعتراشی کردند. در واقع به کشورهای
در بحران سوریه، شاهد این واقعیت هستیم که ایران نگران است که روسیه طی مذاکره با آمریکا به توافق برسد و در این توافق، احتمالاً منافع و خواستهها و نقشی که ایران برای آینده در حوزه سوریه و منطقه شامات در نظر دارد، لحاظ نشود.
پیرامون ایران گوشزد شده که رفت و آمد و تعامل تجاری با ایران، آری؛ ولی عبور از خط قرمزها، خیر. یا حتی میدانیم که اگر آمریکاییها بخواهند بلندمدت فکر کنند، باید به ژاپنیها و هندیها کمک کنند تا موضوع انتقال انرژي از مسير ايران فعال شود، تا وزن چین در منطقه کم شود، اما چون سیاست همه چیز منهای ایران وزن بیشتری دارد، و از حمايت گستردهتری در داخل آمریکا برخوردار است، آمریکاییها حاضر نیستند واقعیت نگرانی از چین در منطقه را هم خیلی جدی بگیرند.
آیا شما معتقدید روسیه هم بخاطر همین ملاحظات است که به سمت ایران حرکت نمیکند؟
ملاحظات روسیه در این داستان متفاوت است. تبادل دوسویه انرژی با ایران، با محدودیتهای بینالمللی مواجه است. به چه شکل و با کدام منطق میخواهیم اتحادیه اروپا را وادار کنیم که ایران را مثلاً وارد خط لوله انتقال گاز نابوکو کند؟ آمریکایی که میتواند به هند، پاکستان و کشورهای آسیای مرکزی فشار بیاورد، چگونه به اتحادیه اروپا اجازه دهد تا این اتفاق صورت پذیرد؟ مانع دیگر این است که روسها دوست دارند ایران در بازار انرژیِ مناطق شمالی حضور نداشته باشد؛ یعنی مایلند به سمت پاکستان، به سمت هند و به سمت افغانستان حرکت کنیم. از طرفی روسها فعلاً نگران تهديد ايران در بازار چين نيستند، و این نگرانی بیشتر به سمت همان اروپاست. برای رفع این نگرانی، ميكوشند نگرانیهای اتحادیه اروپا را از این که اتحادیه اروپا هزینه یک خط انتقال انرژی جدیدی را در دستور کار خود قرار دهد، کاهش دهند. روش دیگر این است که به رقباي خود فشار وارد كنند، هر چند این ابزارها در مورد ایران پس از توافق هسته ای، کمرنگتر شده، اما نمیتوانیم بگوییم که همه فشارها برداشته شده است.
از طرفی سیاست آمریکایی «همه چیز منهای ایران» خیلی ربط مستقیمی به برجام و تحریمها ندارد و منوط به تعامل ایران و آمریکا در سایر مسائل است. در حوزه منطقهای مثلاً مسائل مربوط به تروريسم؛ علیرغم وجود منافع مشترک ایران و آمریکا، مادامی که سازوکاری برای گفتگو حول این منافع مشترک وجود نداشته باشد، دو طرف به توافق نمیرسند. در نتیجه مادامی که آن سیاست سرجای خودش است، امکانی برای این که موانع بهراحتی کنار زده شود، وجود ندارد.
بهعلاوه فکر نمیکنم در مذاکرات و تعاملاتی که بین ایرانیها و اروپاییها صورت گرفته، خیلی بهسادگی اتفاقی بیفتد. هر چند برجام شرایط را برای ایران مساعد کرده و میبینیم که روسای جمهور چین و روسيه، نخست وزیر هند، و مقامات مختلف اروپایی به ایران میآیند، مقدماتی برای توافقات و همکاریها ایجاد میشود، گزینههای پیش روی سیاست خارجی و روابط اقتصادی ایران باز میشود. این موارد باعث میشود که سیاست روسها هم نسبت به ایران نرمتر و متعادلتر شود. ولی اتفاق اصلی برداشتن مانع آمریکاییهاست که به لحاظ حقوقی و ساختاری شرایطی را در طول دهههاي گذشته ایجاد کرده که میتواند به راحتی به دیگران فشار بیاورد تا توافقات مؤثری با ایران نداشته باشند. تأکیدم بر توافقات موثر است.
و این امر از نظر شما مانع همکاری گازی ایران و روسیه است؟ در واقع سوال این است که چرا شاهد تعامل ایران و روسیه برای تقسیم منافع مشترک بازار گاز نیستیم؟
به دلیل این که در حوزه گاز، برخلاف نفت، ما کمتر شاهد منافع مشترک هستیم. در حوزه نفت به خاطر قیمتگذاری و کنترل بازار، کشورها میتوانند همکاری کنند، اما این موضوع در حوزه گاز کمتر امکانپذیر است. کشورهایی که برخوردار از گاز هستند عمدتاً حس رقابت با یکدیگر دارند، حتی پس از تشکیل مجمع کشورهای صادرکننده گاز اتفاق خاصی نیفتاده؛ چرا که اساساً ماهیت این بازار متفاوت است. حتی من معتقدم برخلاف انتظار ایران، شکل گرفتن اوپک گازی به اختلافات ایران و روسیه دامن زده است. در حال حاضر چند بازار اصلی گاز وجود دارد: بازار اصلی در اروپا، چین و سپس هند است، که ایران و روسیه در دو بازار نخست منافع متعارضی دارند؛ هرچند در بازار چین این تعارض منافع به دلیل عدم دسترسی ایران فعال نیست. فراموش نکنیم جغرافیای دسترسی ایران به چین، جغرافیای خیلی پیچیدهای است. برعکس، در مورد پاکستان و هند، دسترسی ایران کاملاً امکانپذیر است. شاید انتقال انرژی از آسیای مرکزی به هند است که وضعیت بسیار دشواری دارد. در این مورد، هم بحث امنیت در افغانستان و هم بحث شرایط جغرافیایی و کوهستانها در افغانستان وجود دارد، ولی بین ایران و هند چنین محدودیتهایی وجود ندارد. اما متأسفانه به خاطر شرایط ساختاری فعلاً صادرات
واقعیت فعلی این است که ایران بهخاطر شرایط منطقهای و الزامات ساختاری روابط بینالملل، هر چند بتواند با مشتریان به توافق هم برسد، امکان جدی برای صادرات گاز ندارد. حتی در خط لوله صلح دیدیم که تحت فشار آمریکاییها این اتفاق نیفتاد، در حالی که در خط لوله تاپی، که ایران را دور میزند، الان کلنگ این کار به زمین زده شده است.
گاز ایران به هند، امکانپذیر نشده است.
اگر برداشت من درست باشد، شما مشکل اساسی در توسعه دیپلماسی انرژی، به خصوص دیپلماسی گازی ایران را موانعی که آمریکا ایجاد میکند، میدانید نه ضعف برنامههای داخلی خودمان؟
ضعف برنامههای داخلی پس از یک یا دو سال و با آزمون و خطا، با تقویت ساختار مدیریتی و ساختار فنی و انتقال تکنولوژی و یادگیری میتواند رفع شود؛ ولی عنصر خارجی است که فضای عمل را میگیرد. اشاره میکنم به این مورد که ما بالاخره گاز را- اگر چه خیلی طول کشید- به ارمنستان منتقل کردیم. ولی چرا هیچ وقت هیچ کدام از خطوط انتقال انرژی به سمت ایران نیامد؟ چرا هیچ طرح انتقال انرژی از آسیای مرکزی و قفقاز گزینه ایران را در دستور کار قرار نداد؟ به خاطر محدودیتهای ساختاری بود که ان اتفاقات نیفتاد. درست است که بخش عمده این محدودیتهای ساختاری کارشکنیهای آمریکاییها است، ولی یک بخشی هم به شرایط خلیج فارس، بازار خلیج فارس و نگاه بینالمللی به انتقال انرژی از خلیج فارس برمیگردد.
اگر در طرف واردکننده و یا خریدار انرژی قرار بگیریم، و بعد ببینیم که در بازار عرضه انرژی جهان، 3 سبد عرضه وجود دارد: اولی سبد عرضه خلیج فارس، دوم در حوزه خزر، حوزه مرکزی و قفقاز و سوم در روسیه، خُب به صورت طبیعی ترجیح این است که این 3 از یکدیگر جدا باشند. برای این که اگر انرژی حوزه خزر به خلیج فارس اضافه شود، همچنان با این مسأله مواجه هستید که همیشه در ایران مقاماتی هستند که اصرار و تأکید بر این دارند که اگر خلیج فارس تهدید شود، تنگه هرمز را میبیندیم. در نتیجه نگرانی ایجاد میشود. از آن طرف روسیه را میبینیم که تا قبل از بحران اوکراین مرتب به طرفهاي خريد خود فشار وارد میکرد. فکر میکنم بعد از بحران اوکراین روسها مقداری بر سر عقل آمدند، چون در اتفاقاتی که قبل از بحران اوکراین، در بحران گرجستان افتاد، روسها انتقال گاز به اوکراین، گرجستان و حتی اروپا را قطع میکردند، تا بر روی قیمتها و تغییر قراردادها فشار بیاورند. این بار دیگر فشاری نیاورند چون فکر میکردند نتیجه این خواهد بود که اروپاییها به صورت جدّی روسیه را از منبع تأمين انرژي خود حذف ميكنند. پس واردکننده احساس میکند که خلیج فارس جایی است که امنیت ندارد و همیشه تهدید میشود. روسیه جایی است که رفتار آن در حوزه انرژی رفتار تندی است و در شب ژانویه گاز را میبندد. ترجیح این است که یک خط جدایی ایجاد شود که این تهدید را نداشته باشد. به صورت طبیعی این اتفاق افتاده است. برای چینیها چون همسایه آسیای مرکزی هستند، این مسأله خیلی طبیعی است. آنها با آسیای مرکزی مرز مشترک دارند. برای اروپا هم این موضوع، مصداق دارد که در واقع سبد انرژی حوزه دریای خزر جدا از مسائل خلیج فارس و جدا از رفتارهای پیشبینیناپذیر روسیه انتقال داده شود. این هم یک مانعی است که در بحث انتقال انرژی از ایران صورت گرفته است. منتها عامل اصلی که حتی مواردی مثل خط انتقال انرژی به هند و پاکستان- چه از ایران به هند و پاکستان و چه از آسیای مرکزی به هند و پاکستان- را مانع میشود، مانع آمریکایی است.
به موضوع بستن گاز روسیه بر روی اروپا اشاره کردید، چقدر عامل گاز در سیاست خارجی روسیه نقش دارد؟ آیا قبول دارید که ملحق کردن کریمه به روسیه به خاطر منابع نفت و گازی بود که در کریمه وجود داشت؟ الان روسیه چقدر این امکان را پیدا کرده- به خصوص با پایین آمدن قیمت نفت و به تبع آن قیمت گاز- که همچنان بخواهد از این ابزار علیه قاره سبز استفاده کند؟
در مورد کریمه موضوع منابع گاز خیلی عامل عمدهاي نبود. تصرف کریمه به دلیل اهمیت آن برای روسیه بود، که بخشی از خاک آنها به شمار میرفته و حتی انتقال آن به اوکراین هم بر اساس یک تصمیم سياسي بوده است. کما این که در دهه 90 دومای روسیه مصوبهای مبنی بر بازگشت کریمه را داشته است. علاوه بر این، هم برای تنبیه اوکراین، هم برای بازگشت سرزمینی که در دوره مهمی از تاریخ، جزو روسیه بوده و هم بهعلتِ نقش حیاتیِ کریمه در حوزه دریای سیاه برای معادلات اروپایی، مدیترانهای و حتی خاورمیانهای، در ارتباط با ترکیه، در ارتباط با شرق بالکان و شرق اروپا است، که این اتفاق رخ داد. از اين رو جنبههای ژئواستراتژیک نسبت به ژئواکونومیک اهمیت بيشتري داشته است.
در مورد رفتار روسیه در حوزه انرژی، باید بین رفتار روسیه در حوزه انرژی نسبت به گرجستان و اوکراین با اتحادیه اروپا تفکیک قائل شد. در ارتباط با اوکراین و گرجستان، دولت روسیه بنا به سیاست انرژی خود در قبال کشورهای حوزه شوروی، همیشه از کشورهایی مثل قزاقستان، ازبکستان، ترکمنستان و حتی آذربایجان در دوره شوروی گاز و نفت میگرفته و به بعد آن را به کشورهای اروپای شرقی منتقل میکرده است. چنین بده و بستانی بهطور سنتی وجود داشته است. در دوره شوروی، این کشور حتا از ایران هم گاز برای کشورهای قفقاز وارد میکرد و از طرف دیگر گاز قفقاز را به ساير جمهوريها و کشورهای اروپای شرقی منتقل میکرد. بعد از فروپاشی شوروی روز به روز کشورهای
در حال حاضر چند بازار اصلی گاز وجود دارد: بازار اصلی در اروپا، چین و سپس هند است، که ایران و روسیه در دو بازار نخست منافع متعارضی دارند؛ هرچند در بازار چین این تعارض منافع به دلیل عدم دسترسی ایران فعال نیست.
آسیای مرکزی، قیمت بالاتری برای انرژی خود درخواست میکردند، ولی از آن طرف اوکراین و گرجستان همچنان انرژی را با قیمت قبلی دریافت میکردند. در مقابل، دولت روسیه انتظار داشت که اوکراین و گرجستان، در مسائل سیاسی و بینالمللی حرفشنوی داشته باشند؛ ولی به تدریج در این کشورها جنبشهای ناسیونالیستی، استقلال عملی برای دولت قائل شد و روسیه هم سعی کرد که از ابزار انرژی علیه آنها استفاده کند. اما در مورد اروپا ابزار انرژی به این شکل بوده که دولت روسیه گزینه دیگری برای صادرات انرژی خود نداشته است و سعی کرده از نیاز اروپا برای افزایش قمت گاز استفاده کند. باید بدانیم روسها بیش از 10 سال با چینیها مذاکره کردند و وقتی به توافق رسیدند که خطر از دست رفتن بازارهای انرژی اروپایی جدّی شد وگرنه حاضر نبودند قرارداد 400 میلیارد دلاری را با چینیها ببندند، چون چینیها خواستار تخفیف ویژه و قیمت پایینی بودند.
از آن طرف اتحادیه اروپا بر اساس منشور انرژی، بحث امنیت انرژی را مطرح میکرد، و برای این که ابزاری داشته باشند تا این امنیت انرژی تأمین شود، بحث خط نابوکو را مطرح کردند. اما وقتی دولت روسیه و ایران به توافق رسیدند که اجازه ندهند از بستر دریای خزر هیچ خط انتقال گازی عبور کند، ضربه بزرگی به خط نابوکو وارد شد. از سوی دیگر، با وقوع تحریمهای بینالمللی، طبیعتاً ایران تحت فشار تحریم¬ها از طرف اتحادیه اروپا نمی¬توانست خیلی مطرح باشد، و اگر هم اروپا می¬خواست این کار را بکند روسیه از طریق قطع-نامه¬ها می¬توانست به ایران فشار بیاورد. ولی به تدریج، و نه در کوتاهمدت البته، به نظر من اگر واقعاً اتحادیه اروپا بخواهد خط نابوکو را فعال کند، این امکان برای آن وجود دارد. سرنوشت خط لوله انتقال گاز نابوکو منوط به این مسأله است که بحران سوریه به یک سرانجامی برسد و نگاه اروپاییها به جمهوری اسلامی ایران و سرمایه¬گذاری در منابع انرژی گاز ایران جدیتر شود.
آیا این بدان معنا است که با توجه به نوع تعاملی که روسیه دارد با اروپا پیدا می¬کند، وزن عامل گاز در سیاست خارجیاش کم می¬شود؟
به نظرم وزن آن کم نمی¬شود، نوع استفاده از آن ابزار تغییر می¬کند. یعنی اثربخشیاش کم می¬شود و طبیعتاً دولت روسیه به سادگی نمی¬تواند از این ابزار علیه اروپا استفاده کند. ضمن این که دولت روسیه در داخل به شدت مورد انتقاد بخش مهمی از اقتصاددانان است، چرا که معتقدند با تکیه بر منابع انرژی، دولت روسیه تبدیل به یک ابرقدرت جهان سومی شده است. یعنی نزدیک 70 درصد درآمدها و عمده صادرات روسیه در حوزه مواد خام و انرژی است، و در واقع از گذشته خود که زمانی 70 درصد صادراتش¬ مواد و کالاهای ساختهشده، کالاهای تکنولوژیبر و صنعتی بود، دور شده است. خود این در روسیه نگرانی ایجاد کرده که آن را تبدیل به یک دولت رانتیر جهان سومي می¬کند. اما برای رفع این مسأله، روسیه باید بتواند تحریم¬های آمریکا و اروپا را پشت سر بگذارد، تکنولوژی جذب کند و وارد بازار رقابت صنعتی در دنیا شود. اما مادامی که تحریم¬ها وجود دارد، سرمایهگذاری در روسیه صورت نمی¬گیرد. ما در دو سال گذشته شاهد 200 میلیارد دلار فرار سرمایه از روسیه بودیم؛ در این شرایط انتقال تکنولوژی صورت نمی¬گیرد و روسیه هم نمی¬تواند جایگاهی در بازار فناوری و صنعتی دنیا داشته باشد.
اخیراً و به خصوص بعد از صادرات اولین محموله الانجی آمریکا به اروپا، بحث ورود ایالات متحده به بازار جهانی گاز مطرح شده است. آیا فکر می¬کنید این ورود تدریجی آمریکا به بازار اروپا از طریق محموله¬هایی الانجی، در کم کردن نقش روسیه در تأمین گاز اروپا سهم خواهد داشت؟
در کوتاهمدت و میانمدت این نمی¬تواند تهدیدی جدّی [برای روسیه] باشد. باید ببینیم که سرمایه¬گذاری در حوزه گاز در آمریکا چقدر صورت می¬گیرد، چقدر تداوم پیدا می¬کند، و این نقش آمریکا در بازار گازی اروپا چقدر می¬تواند نیازهای اروپا را پوشش دهد. بنابراین من فکر می¬کنم این موضوع شاید در بلندمدت، و نه قبل از آن، برای روسیه مشکلاتی ایجاد کند. ضمناً بازار اروپا هنوز برای جذب و انتقال انرژی از محیط پیرامونی، چه از آمریکا و چه از بازارهای خاورمیانه¬ای، هنوز کشش دارد. روسیه نهایتاً با 5، 6 کشور اروپایی طرف مبادله گازی است و بقیه¬ی کشورها ارتباطی با واردات گاز از روسیه ندارند. مادامی که انتقال گاز از آمریکا به کشورهایی غیر از کشورهایی است که طرف مبادلاتی روسیه هستند، فکر می¬کنم اتفاق خاصی نمی¬افتد.
با
روس¬ها فقط امیدوار بوده و هستند که در تحول سیاست خارجی آمریکایی¬ها به سمت شرق، تقابل با روسیه رها شود، و روسیه بتواند به یک توازن با اروپا برسد (آن طرف با چینی¬ها از طریق سازمان همکاری شانگهای، روسها به یک چنین توازنی رسیدند)، و بعد نوک پیکان مقابله¬جویی آمریکایی، غربی و ناتو به سمت چین برود.
توجه به اشارهای که به قرارداد گازی روسیه – چین داشتید، آیا فکر می¬کنید این بدان معنا است که کم کم نقش گازی چین برای روسیه بیشتر از اروپا خواهد شد؟ از نظر سیاسی چنین چیزی برای روسیه توجیه¬پذیر است؟
اگر چه هنوز اولویت اول سیاست خارجه روسیه، حوزه کشورهای مستقلِ مشترکالمنافع يا کشورهای حوزه شوروی است، و پس از آن اروپا و آمریکا، و بالاخره شرق آسیا قرار دارد؛ ولی نقش چین در دو دهه گذشته افزایش پیدا کرده و از یک مبادلات تجاری 10 تا 15 میلیارد دلاری، به حدود 100 میلیارد دلار رسیده است. البته روس¬ها در شرق کشور خود با مشکل عدم توسعه منطقهای و همچنین نگرانیهای امنیتی از جانب چین در این بخش روبرو هستند، چرا که جمعیت روز افزون چین در آن منطقه در مقابل جمعیت اندک روسی می¬تواند یک تهدیدی برای آینده¬ روس¬ها باشد. ولی اگر ما فکر کنیم روس¬ها می¬توانند غرب را رها کنند و به شرق روی بیاورند، دچار اشتباه شدهایم. غرب برای روسیه اصلاً قابل انکار نیست. حتی اوراسياگرایان هم خواستار توازن بین شرق و غرباند و نه تساوی آنها.
غرب برای روسیه یعنی همسایگی از نروژ، فنلاند، کشورهای بالتیک، کشورهای شرق اروپا از لهستان تا رومانی و نهایتاً تا اوکراین؛ یعنی ناتو و سپر دفاع موشکی! همچنین تداخلات فرهنگی و مذهبی را هم باید در نظر گرفت. روسیه ناگزیر به تعامل و حضور در اروپا است. موضوع این نیست که روس¬ها بتوانند سمت چین بیایند و بگویند ما کاری با اروپا نداریم. فکر می¬کنم تلاش روسیه این است که اروپا را از آمریکا جدا کند. در مفهوم خانه مشترك اروپایی، يا همگرايي يلتسيني و حتی تقابل و تعاملِ پوتین همه دنبال این کار هستند، ولی این کار به سادگي امکانپذیر نیست و چشم¬انداز خیلی روشنی ندارد.
البته به هر حال روسیه در مقاطعی توانست به دستاوردهایی دست پیدا کند. مثلاً در بحران عراق در سال 2003، روسها توانستند با فرانسوی¬ها و آلمان¬ها در شورای امنیت روبروی انگلیس و آمریکا بایستند. امروزه هم امیدوار به تقویت روابط دو جانبه با ایتالیا، فرانسه و آلمان هستند. چون باور دارند كه در غیر اینصورت، این آمریکایی¬ها هستند که می¬توانند اروپا را در مقابل روسیه قرار بدهند. من بحران اوکراین را ویرانی مرزهای روسیه میخوانم، چون از نظر روسیه، اوکراین درون مرز هويتي و فرهنگي و تاريخیاش قرار دارد؛ چون قرار است اتحادیه اقتصادی با محوریت روسیه، مبنایی برای اتحادیه سیاسی و امنیتیِ کشورهای مشترکالمنافع و سازمان پیمان جمعی باشد، و بدون آن چنین چیزی ممکن نیست. لذا دولت روسیه مطلقاً امکان ندارد که بتواند اروپا را نادیده بگیرد. روس¬ها فقط امیدوار بوده و هستند که در تحول سیاست خارجی آمریکایی¬ها به سمت شرق، تقابل با روسیه رها شود، و روسیه بتواند به یک توازن با اروپا برسد (آن طرف با چینی¬ها از طریق سازمان همکاری شانگهای، روسها به یک چنین توازنی رسیدند)، و بعد نوک پیکان مقابله¬جویی آمریکایی، غربی و ناتو به سمت چین برود. اما این اتفاق نیفتاد. الان امیدوار هستند که به تدریج از طریق قدرت¬گیری چین و خیزش چین، این نگرانی در اروپا و آمریکا افزایش پیدا کند، و نتیجه آن این شود که روسیه بتواند به یک تعادل و توازنی با اروپا برسد.
در بخشی از صحبتها به نقش روسیه در مجمع کشورهای صادرکننده گاز اشاره داشتید، رویکرد و نگاه روسیه به این مجمع را چطور می¬بینید؟ فکر می¬کنید روسیه مجمع کشورهای صادرکننده گاز را در چه سطحی می¬بیند؟
روسیه خیلی به صورت جدّی به این سازمان نگاه نمی¬کند، بلکه از ابتدا به عنوان یک نهاد برای رایزنی و هماهنگی بوده و روس¬ها تا امروز هم به هیچ سیاست روشن مشترکی که بتواند در دستورکار قرار بگیرد، نرسیدند. در چارچوب سازمان هم چنین اتفاقی نیفتاده است و بعید است در آینده هم چنین اتفاقی بیافتد. همان موقع هم که این مجمع تشکیل شد تحلیل¬ برخی از صاحبنظران روسی آن بود که بیشترین کشوری که در این سازمان نقش داشته جمهوری اسلامی ایران است که چون بهدنبال نهادسازی است، این یکی از نهادهایی است که می¬تواند در آن نقشی داشته باشد. ولی ما در عمل چیزی را در اوپک گازی ندیدیم، اول به خاطر ماهیت و فلسفه خود سازمان، دوم این که کشورهایی که عضو آن هستند هر کدام دغدغه¬های خاص خودشان را دارند. روس¬ها، ایران و به ویژه قطر، سه نگاه متفاوت در چارچوب این سازمان به مسائل دارند.
به بحث نهادسازی توسط ایران اشاره کردید، چرا با وجود تلاش ایران برای عضویت در نهادهای همکاری منطقهای نظیر اکو یا تلاش برای ورود به سازمان همکاری شانگهای، و از طرفی تلاش برای تجدید روابط با غرب، عملاً هیچ کدام از دو مولفه گرایش به شرق یا غرب به نتیجه منتهی نشده است؟
من قائل به این نیستم که جمهوری اسلامی ایران به سمت غرب یا شرق برود. ايران می¬تواند به توازن نگاه کند، منتها توازن به معنای تساوی نیست چون وزن هر کدام از دیگری در حوزه¬های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی
این خیلی ایده¬آلیستی است اگر ما فکر کنیم دولت آقای روحانی اراده کرده است با دنیا تعامل سازنده کند، پس مسائل حل شد؛ چرا که کنگره آمریکا، لابیهای صهیونیستی و همه کشورهایی که احساس می¬کنند که اگر ما به شرایط عادی برگردیم، آن¬ها متضرر میشوند (یعنی عربستان در درجه¬ی اول، کشورهای عربی و بعد ترکیه)، در این راه نقش دارند.
خیلی متفاوت است. اگر قرار به اولویت¬بندی باشد، اولویت اول ایران باید کشورهای همسایه، بعد مناطق مهم مجاور در حوزه خلیج¬فارس، خاورمیانه، قفقاز و حوزه خزر، آسیای مرکزی و جنوب آسیا، و بعد از آن چین و شرق آسیا، روسیه و اروپا و آمریکا و ... باشد. منافع ملی ما وقتی تضمین و تأمین می¬شود که ما بتوانیم یک سیاست خارجه موازنه¬گرا، و مبتنی بر همکاری و تعامل با همه این کشورها را در پیش بگیریم، و سعی کنیم که از این وضعیت فعلی دربیاییم. وضعیت فعلی که سال¬ها است در آن قرار گرفته¬ایم، وضعیتی است که غرب تلاش کرده از طرق مختلف ما را تحت فشار قرار دهد. باید از این فضا خارج شویم، و بعد رقابت¬ها و منازعاتمان با کشورهای دیگر را به رقابتها و منازعات دو به دو تبدیل کنیم، تا بهصورتِ مجموعه¬ای در مقابل ما قرار نگیرند.
مهم این است که بعد از برجام بهانه هسته¬ای گرفته شده ولی این به معنای آن نیست که همه چیز فراهم باشد، هنوز خیلی از آن سازوکارهای محدودکننده¬ وجود دارند و تشدید هم شدهاند. این مستلزم این است که ما سیاست خارجه متوازن و چندبخشیِ مبتنی بر همکاری را دنبال کنیم. برای اینکه این نگاه را داشته باشیم، نباید ایدئولوژیک نگاه کنیم؛ نباید بگوییم غرب با ما تعارض ذاتی دارد و ما باید یک متحد علیه آن پیدا کنیم. چنین فضایی یکشبه نمی¬تواند فراهم شود و این خیلی ایده¬آلیستی است اگر ما فکر کنیم دولت آقای روحانی اراده کرده است با دنیا تعامل سازنده کند، پس مسائل حل شد؛ چرا که کنگره آمریکا، لابیهای صهیونیستی و همه کشورهایی که احساس می¬کنند که اگر ما به شرایط عادی برگردیم، آن¬ها متضرر میشوند (یعنی عربستان در درجه¬ی اول، کشورهای عربی و بعد ترکیه)، در این راه نقش دارند.
پیوستن به سازمان همکاری شانگهای به معنای مقابله با غرب نیست. نه دولت چنین برداشتی را دارد و نه اساساً سازمان همکاری شانگهای، سازمانی ضدغربی است. پیوستن ایران به سازمان همکاری شانگهای فضا را برای ایران فراهم میکند، که از انزوای نهادی در سطح منطقهای دور شویم و مقداری هم قالبِ نهادی ایجاد شود که فشارهای بینالمللی بر روی ایران کم شود. ایران اگر عضو سازمان همکاری شانگهای شود، طبیعتاً در آسیای مرکزی الزامات عضویت در این سازمان، کشورها را مجبور میکند تا فشارهای آمریکا را نادیده بگیرند. وقتی ما عضو هیچ نهاد موثری نباشیم، هر وقت کشورها میخواهند با ما تعامل کنند، دو جانبه وارد تعامل با ما میشوند؛ و وقتی میخواهند با سایر کشورها تعامل کنند، در چارچوب سازمانی وارد تعامل میشوند. در نیتجه این ما هستیم که در این تعاملات معمولاً تنها میمانیم.
اخیراً بعد از چند سال تعامل گازی که ترکمنستان با روسیه داشت، از ابتدای 2016 ترکمنستان به روسیه گاز نمیدهد و جایگاه خود را به قزاقستان داده است. از سمت دیگر، در حوزه گاز طبیعی شاهد افزایش نقش چین در آسیای مرکزی هستیم. آیا مجموع این دو تغییر، میتواند فضای خالیای را برای همکاری گازی ایران با چین از مسیر آسیای مرکزی ایجاد کند؟
باید ابتدا دید چینیها به این مقدار گاز نیاز دارند یا خیر؟ و آیا این نیاز از طریق آسیای مرکزی قابلیت تأمین ندارد؟ از طرفی گزینه انتقال گاز از طریق افغانستان و پاکستان به چین، کاری نشدنی و امکانناپذیر است. ازبکستان هم به دلایل رقابتی که با تاجیکستان دارد، خیلی راغب نیست که خط انتقال از این مسیر بگذرد. چین دو خط انتقال انرژی گاز را در حال حاضر در آن منطقه دارد. خود کشورهای آسیای مرکزی، یعنی ترکمنستان، قزاقستان و بعد ازبکستان (حتی مطالعات نشان داده که در تاجیکستان هم منابع نفت و گاز وجود دارد و در آینده میتواند با هزینه زیادتری مورد بهرهبرداری قرار گیرد) میتوانند برای چینیها گزینه مهمی باشند، چرا که نزدیکتر هم هستند. منبع دیگر هم شرق روسیه- سیبری شرقی- است. حال باید ببینیم که علاوه بر اینها واقعاً چین نیازی دارد یا نه. با فرض این که چین چنین نیازی داشته باشد، این موضوع امکانپذیر است. اگر ایران در سازمان همکاری شانگهای ایران وارد شود، طبیعتاً مانع ازبکستان هم نخواهد بود؛ اگر ایران وارد سازمان همکاری شانگهای نشود هم، این امکان وجود دارد که از طریق شمال افغانستان تا مزار شریف و از آن طرف از مسیر تاجیکستان، به چین گاز صار کرد. دیپلماسی انرژی جمهوری اسلامی ایران میتواند سه بازار هدف را به صورت جدّی در نظر بگیرد. اولین و مهمترین بازار هند است. یعنی نباید نگران این باشد که خط تاپی ایجاد شده یا تمام شده و دیگر امکان همکاری ما وجود ندارد. چنین امکانی وجود دارد. هندیها هم به دلایل مختلف مایل هستند با ایران همکاری کنند. دوم، دیپلماسی انرژی ایران باید صادرات گاز به اتحادیه اروپا را در دستور کار خودش قرار دهد و نباید نگران روسها باشد. اتفاقاً اگر ایران وارد شود، روسها ایران را جدّیتر میگیرند. وقتی گزینههای پیش روی ما کم باشد، مجبور میشویم به روسها امتیاز بیشتری بدهیم. در بازار سوم باید بر روی نیازهای چین و امکان انتقال انرژی به این منطقه مطالعه شود.
منبع: مجله دیپلماسی انرژی